مرواریدهای جدید نگار
گل گلاب دخمل نازم هفتمین مروارد سفید ناز نازیت مبارک مامان
از روز پنج شنبه خیلی بی تابی می کردی تا اینکه متوجه شدم مروارید هفتم در اوردی باز بیتاب و بی تاب تر میشدی تا اینکه روز جمعه هم متوجه شدم سه تا دیگه از مرواریدهای ناز نازی داره در میاد البته خیلی خیلی ریز هستند طوری که دیده نمی شن ولی از ورم لثه های ناز نازیت میشه متوجه شد الهی مامان برات بمیره که انقدر اذیت میشی کاشکی همه این دردها رو خدا میداد به من و تو هیچی متوجه نمی شدی کاشی میشد
خیلی ناراحتم که اذیت میشی آخه مامان تو خیلی خیلی خانومی
دخمل صبور من ناز نازی مامان تا دیروز پیش مامان اعظم بودی خیلی خوشحال بودم چون اونجا دور و برت شلوغ تره مامان اعظم ، خاله ساناز و بابا حسین به نوبت تو رو دیروز برده بودن بیرون
با مامان جون اعظم رفته بودی خونه یکی از دوستاش ؛ با خاله جون ساناز هم رفته بودی مدرسه که ثبت نام کنه البته بابا جون حسین هم باهات بود و بعدش هم موقع برگشتن خوابت برده بود وقتی رسیدم تازه بیدار شده بودی
باباجون حسین برای گردش تو رو یه جای دیگه هم برده بود خونه مامان بزرگ من (بهش میگم مادر) مامان باباجون حسینه
امروز هم که پیش مامان محبوبه ای دور و برت شلوغه آخه قرارا بود عمه طاهره نهار بیاد اونجا ریحانه ه م که اونجا بود آخه امروز آخر شهریوره و همه بچه مدرسه ایها برن مدرسه
عزیز دلم کی میشه بزرگ بشی و بری مدرسه انشا اله که مامان اون روزا رو هم میبینه
یادش بخی بچه که بودیم آخرای شهریور این شعر رو با خودمون می خوندیم
مدرسه ها باز شده هل هله بر پا شده
کودکی کجایی که یادت بخیر