کیک تولد
دخمل گلم دخمل گلم بالاخره بختش باز شد تونستم برات کیک تولد بخرم تا از شرمندگی تو عزیز در بیام شاید دیر شد ولی انجام شد عزیز دل یکم این روزا سر مامان شلوغ انقدر تو اداره کار دارم که فرصت نمیشه عکس برات بذارم
آخه این روزا تو پیش مامان اعظم جون هستی ، مامان محبوبه اینا رفتن آمره خیلی خیلی دلم برات این روزا بیشتر از قبل تنگ میشه آخه وقتی خونه خودمون هستی تا ساعت 4 پیشتم ولی الان کلی مسیرم دورتر شده خیلی زود برسم ساعت 5:20 است ولی بازم خدا رو شکر اگه این مامان ها نبودن من چی کار میکردم
دوری از تو خیلی سخت شده هر روز که بزرگتر میشی دوری از تو سخت تر میشه مامان اعظم امروز که زنگ زدم حالت رو بپرسم گفت امروز میگفتی مامان مامان اونم گفته جانم بعد وقتی برگشته دیده شلوار منو برداشتی و میگی مامان مامان بمیره که این لحظات رو نیستم و ببینم آخه چقدر حسرت تا کی دلتنگی خداااااااااااااااااااااااااا
وقتی میام و بهت میرسم انقدر آروم میشم که تمام غم های دنیا و خستگی کار رو از یاد می برم با هم بازی می کنیم و تو هم بیاد دوران کوچولوتریت چهار دست و پا میری و کلی هم ذوق میکنی منم ذوق میکنم و به این فکر میکنم که افسوس که دیگه این روزا برنمی گرده .
دیشب داشتم فکر میکردم چطوری این یک سال گذشت چقدر بعضی از خاطرات زود گذر ند آخه وقتی بر میگردم به روزهای اول خیلی چیزای کمی یادم میاد خدا رو شکر که تا تونستم ازت فیلم و عکس گرفتم تمام لحظات شیرین و کنار تو بودن یه افتخار یه شانسه نمیدونم چی بگم ولی بازم میگم دووووووووووووووووووسسسسسسسسسسسسسستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم تو عشق منی