شرمنده تنها گلم
نگارم ، پاره ی تنم اولین سال تولد زندگیت رو در راه مشهد بودیم که خدا را شکر که در چنین روز زیبایی به سوی مولامون امام رضا همراه مامان جون اعظم و خاله ساناز ، خاله عارفه با خانواده مامان جون فرخ و خاله جون فاطی میرفتیم پارسال که به دنیا اومدی مصادف با سوم ماه مبارک رمضان بود و امسال مصادف شد با شب های قدر به خاطر همین بابای مهربون تصمیم گرفت حالا که نمیتونیم برات جشن بگیریم همه رو شام ببره پدیده و این کار رو هم کرد البته من واقعا معذرت میخوام که یادم رفته عکس های پدیده ( جشن تولدت ) رو برات بذارم ولی قول قول که به زودی برات میذارم.
من خیلی ناراحتم عزیزم فکر میکنم که هیچ کاری برای اولین بهار زندگیت نکردم دیروز دااشتم فکر میکردم هرچند دیر شده ولی یه کیک خوشگل گوگولی مگولی برات بگیرم و ت و هم با اون دهن قشنگت شمع های روش رو فوت کنی منم از دیدن این منظره کیف کنم به خاطر همین دیروز به بابایی گفتم اونم گفت که باشه ولی بازم آخه بابایی خیلی کار داشت دیشب دیر اومد خونه ساعت 10 بود که خیلی سریع شام خوردیم و رفتیم خونه عمه طاهره آخه مگه بهت نگفتم عمه طاهره عمل کرده ما هم رفتیم که سرش بزنیم به خاطر همین بازم وقت نشد مامان و ببخش قول میدم خیلی سریع این کار رو بکنم
دوست دارم یه عالمه هرچی بگم بازم کمه