نگارمنگارم، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

negar maman

تکیه از وجودم برای تو مینویسم

1393/5/22 14:56
نویسنده : مامان آرزو
288 بازدید
اشتراک گذاری

تکیه از وجودم برای تو مینویسم برای تو که بهترینی برای تو که نازنینی پس خوب گوش بده به مامان :

مامان امروز یه کم ناراحت بود

گریهگریه

 

امروز میخوام باهات کمی دردو دل کنم آخه نمیدونم حرفای دلم بکی بزنم فکر کنم تنها موجود زنده ای که بتونه حرفامو خوب گوش کنه در آخر بهم بگه ماما بعد هم بوسم کنه

امروز هم از اون روزهای پر استرسم بود آخه دیشب مامان محبوبه گفت که میخوان مثل امروز عمه طاهره رو عمل کنند و نمی تونن تو رو نگه دارن بابایی هم که کار داشت گفت منم نمیتونم مامان هم که مرخصی نگرفته بود و باید می اومد سر کار آخه دخمل گلم تو که نمی دونی به مامانی خیلی سخت مرخصی میدن

بعد با کلی ناراحتی داشتم فکر میکردم که باید چی کار کنم بابایی گفت که من تا ساعت 9 پیشش میمونم بعد از اون هم میذارمش پیش عمه زهرا ولی باز هم خیالم راحت نبود خلاصه با تمام فکر ها شب رو صبح کردم اومدم سر کار ولی نمی دونی که چقدر ناراحت بودم دلم شور میزد همش به ساعت نگاه میکردم با خودم میگفتم وای ساعات داره 9 میشه الان دیگه بابا جون نگار رو برده پیش عمه ، اونم می تونه از تو مراقبت کنه آخه اونم بزرگ شده دیگه (آخه هم سن خودمهخندونک) ولی دلم آششوب بود تا اینکه دیگه طاقت نیاوردم و زنگ زدم به بابایی اونم بهم یه خبر خوب داد گفت عمه رو بعد از عمل میکنن و مامان محبوبه هم  خونه است یکم آروم شدم دست مامان محبوبه درد نکنه که تو رو  روزا نگه میداره تا من از سر کار بیام

ولی هر وقت چنین روزهایی برام پیش میاد با خودم میگم  خدایا آخه دخمل گلم چه گناهی کرده که دور از جونت انقدر دربه دری صبحها وقتی که تو خواب نازی باید بلندت کنم ببرمت خونه اونا  به خدا قسم هر روز غصه میخورم  ولی بازم با خودم میگم خدایا شکرت خدایا شکرت

دخملم مامانی تو رو خیلی خیلی دوست داره درسته که صبح زود از خونه میام تا برگردم پیشت ساعت 30/4 میشه ولی تمام این لحظات رو به تو فکر میکنم به این هرساعت چه کار میکنی  چه کار نمیکنی بهونه میگیری یا نمیگری که امیدوارم نگیری ( ولی اونطور که  هر روز بهم میگن بهونه میگری گریهگریهگریه ولی بهونه بابا رو بیشتر از من آخه تو بابایی هستی تا مامانی

همیشه با خودم میگم این لحظات هیچ وقت بر نمیگرده و تو هم همیشه در حسرتش می مونی و تا آخر عمر غبطه می خ وری که چرا این لحظه های خوب با دخترت رو از دست دادی

میدونی بیشتر از کی این موضوع به ذهنم رسی از وقتی که یکی از همکارام استعفا داد و رفت به خاطر دخترش البته دختر اون 5/1 بود ولی به من گفت تو هم برو چون بعدها حسرت میخوری همونطوری که من  دارم میخورم گریهگریهگریه

خدایا به همه ی مامانایی که میرن سر کار و ساعت ها از بچه هاشون دورن صبر بده نه اون صبری که به مامانای دیگه میدی نه به ما دوبلش رو بدهخندونک الهی آمین

از دیروز بگم برات که چقدر بهونه گیری کردی دیروز هم زود اومدم پیشت آخه مامان محبوبه بهم گفت که زودتر بیا میخوام برم بیمارستان وقتی که تور و از اونا گرفتم اومدیم بالا حالت بهم خورد که من خیلی ترسیدم و ناراحت شدم بعدش دیگه همش گریه میکردی غر غر میکردی تا ساعت  12 که بالاخره آروم شدی البته بهت کولیک دادم خوردی ، استامینو فن دادم  آخه این روزا به خاطر دندونات هم خیلی داری اذیت میشی که الهی برات بمیرم که این همه درد رو تحمل میکنی  کاش همه دردات مال من بود   محبت   دخمل گلم مامان بدون تو هیچ هیچه اینو بدون وقتی بزرگ شدی حتما میفهمی و درک میکنی که چه روزای سختی رو دارم پشت سر میذارم

الان دیگه خیلی خوشحالم آخه ساعت داره میشه 3 و من میتونم 30/3 از اداره بیام بیرون تا 30/4 میرسم پیشت انشا اله احتمالا امشب با مامان جون اعظم بریم فروشگاه  اگه رکسنا بیاد بازم شهربازی میریم ولی اگه نیاد که احتمالا نمیاد  دیگه شهربازی نمیریم بوس محبت  غصه نخوریا  قربونت برم بذار یه کم شجاع بشی میبرمت باشه آفرین دخملم

نمیدونم چی بگم از این همه شیرینیت کارایی میکنی که من و بابا دلمون میخواد بخوریمت وقتی کار اشتباهی میکنی بهت فقط نگاه میکنم اونم خیلی جدی خودت میفهمی که اشتباه کردی روت میکنی اونور بعد میای و میگی نازی نازی تازه بوسم میکنی و بعد میری اون لحظه است که انگار تمام دنیا مال منه بعد هم دنیا رو سرم خراب میشه که چرا اونطوری نگات کردم بعدش دلم میسوزه و اشکم در میاد آخه قربون اون عقل فندقت برم تو چطور فرشته ای هستی که این همه با این سن کمت میفهمی و لی آدمای بزرگ هیچی نمیفهمن وقتی آدم رو ناراحت میکنن به راحتی از کنارت میگذرن ولی تو فرشته کوچولو هدیه خدا انقدر درک و فهم داری که باید به روش خودت معذرت خواهی کنی دل مامانت رو بدست بیاری اونوقت تو از من چه توقعی داری توقع داری همینطور نگات کنم یا ایکه منم تو رو بخورم خودت بگو؟محبتبوسخندونک من عاشقتم عاااااااااااااااااشق بدون اینو همیشه تو قلبمی هر لحظه و هر جا

کاشکی هرچه زود تر این طرح کاهش ساعت کاری خانوم ها بخشنامه بشه چون اگه این اتفاق بیفته زود تر میام پیشت یعنی میشه تور ور خدا دعا کنید دعاااااااااااگریه 

 

اینم عکست با داداش کیانوش  برای همون روز که رفته بودیم برج میلاد تو داداش کیانوش رو خیلی دوست داری اونم خیلی دوست داره وقتی کیانوش رو میبینی دیگه پیش ما نمیای آخه دادش جون تو رو همش میبره برون و میگردونهمحبتبوس

راستی یک سال و یک ماه و یک روزگیت مبارک مامان جونم باورم نمیشه که یکسال و یک ماه و یک روز ه که پیشمی

الهی صد ساله شی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

زندگی از آ...تا...ی
22 مرداد 93 15:01
سلام دوستان عزیزم. مدتی است که بخش مشاوره خانواده و ازدواج سایت زندگی از آ...تا...ی راه اندازی شده است. چنانچه سوالی دارید در قسمت نظرات مطرح کنید تا پاسخ داده شود با آرزوی خوشبختی برای همه ی شما عزیزان
مامان آرزو
پاسخ
حتما سر میزنم مرسی از شما
ترنم
25 مرداد 93 11:18
وای عزیزم وقتی این پست رو خوندم چقدر دلم تنگ تر شد البته باز باید خدا رو شکر کنیم بزرگترها هستن خواهر من شهرستانه تنهاست مجبور شده برا بچش پرستار بگیره متاسفانه پرستارش اونجور باید به بچه نمیرسه از طرفی هم به هر کسی نمیشه اعتماد کرد
مامان آرزو
پاسخ
خیلی سخته واقعا پرستار اونطور که باید دل نمی سوزونه ولی خدا بزرگه تا خدا هست غمی نداریم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به negar maman می باشد