بدون عنوان
از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا كردی؟
گفت : چهار اصل
1- دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم
2- دانستم كه خدا مرا میبیند پس حیا كردم
3- دانستم كه كار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش كردم
4- دانستم كه پایان كارم مرگ است پس مهیا شدم
در روزگاری که خنده ی مردم از زمین خوردن توست ، برخیز تا بگریند . . .
کورش کبیر
باز باران... بی ترانه... بی هوای عاشقانه
بی نوای عارفانه... درسکوت ظالمانه... خسته از مکر زمانه...
غافل از حتی رفاقت... حاله ای ازعشق ونفرت...اشکهایی طبق عادت
قطرهایی بی طراوت...روی دوش آدمیت...میخورد بربام خانه…
آدمها با دلایلِ خاصِ خودشان به زندگی ما وارد میشوند
و با دلایلِ خاصِ خودشان از زندگیِ ما میروند
نه از آمدنها زیاد خوشحال باش ،
نه از رفتنها زیاد غمگین
تا هستند دوستشان داشته باش
به هر دلیلی که آمده اند
به هر دلیلی که هستند
بودنشان را دوست داشته باش ... بی هیچ دلیلی
شادمانیهای بی سبب،
همین دوست داشتنهایِ بی چون و چراست