و اما برگشت نگار از پارک 16/5/93
بازم شیطنت گل دخملم گل کرده بود لباساشو از تنت در اوردم که لباس راحتی تنت کنم آخه قشنگ مامان باید لباس راحتی تنش کنه برای خواب اما ..................
بازیگوشیت گل کرد و فرار میکردی تا می اومدم لباس تنت کنم فرار میکردی گلم بازیت گرفته بود من و بابایی هم نامردی نکردیم و باهات بازی کردیم کلی ذوق و خوشحالی و خنده انقدر که بالاخره راضی شدی لباسات رو تنت کنیم
این چند تا عکس هم از شیطنت های دیشب دخملم
همه از حمام که میان خوابشون میگیره حضرت علیه بازیت میگیره
قربون اون بازیهای کودکانت
افسوس و صد افسوس از این روزهای خوب که مثل برق و باد میگذره
افسوس از اینکه بهترین لحظات و ساعات خوشت رو در کنارت نیستم چون مامانی سر کاره
خسته ام خسته از این دوری وقتی دارم مینویسم میگم که ازت دورم اشک تو چشمام حلقه میزنه ولی چه کنم به خاطر خودت و آینده تو دارم کار میکنم تو هم تحمل تو داری بزرگ میشی و من دارم پیر
بازم افسوس از اینکه این روزها عین باد میگذره افسوس از اینکه دیگه هم برنمیگرده روزهای شیرین کودکی دخمل یکی یک دونه ام