نگارمنگارم، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

negar maman

تولدم مبارک

1393/9/23 14:59
نویسنده : مامان آرزو
975 بازدید
اشتراک گذاری

از طرف بابا احمد و دختر ناز نازیم نگار

 

در ستاره بارانِ میلادت
میان احساس من
تا حضور تو
حُبابی است از جنس هیچ
از دستان من
تا لمس نگاه تو
آسمانی است به بلندای عشق
جشن میلادت را به پرواز می روم
دراین خانگی ترین آسمانِ بی انتها
آسمانی که نه برای من
نه برای تو
که تنها برای “ما” آبیست

 

 

19 / 9/؟؟؟

تاریخ تولدمه به گفته مامانم درست اذان ظهر رو که میگفتن به دنیا اومدم به خاطر همین هر سال موقع اذان مامانم بهم تبریک میگه

چه حس قشنگیه روز تولد روزی که پا به این دنیای ... گذاشتم کاشکی همون روزای ابتدایی که تو شکم مامان هستی ازت می پرسیدن این آینده توست دوست داری پا به دنیای دیگری بذاری یا نه؟

ولی با این حال خدا را شاکرم از اینکه سالمم و از خداوند میخوام که بهم کمک کنه تا بتونم تمام زحماتی که پدر و مادرم برام کشیدن و میکشن رو جبران کنم

یه جمله خیلی زیبا رو تقدیم میکنم به تمام مامانای عزیز و زحمت کش

از بزرگی پرسیدن که روز تولد چه روزیست  در پاسخ گفت

 

تنها روزی است که مادر در برابر گریه فرزندش لبخند میزند

تشویقتشویقتشویقتشویقتشویقتشویقتشویقتشویقتشویقتشویقتشویقتشویقتشویق

 

من واقعا میفهمم که این جمله یعنی چی به نظر من خیلی خیلی جمله ی زیبا و با مفهومیه

و اما خاطر شب تولدم

همون شب رفتیم خونه ی مامان فرخ ( مادر بزرگ عزیزم) و بابا احمد جون برام یه کیک خیلی قشنگ گرفت و رفتیم اونجا خلاصه شب تولد اونجا بودیم کلی عکس ، خنده و ... شب خیلی خوبی بود از مامان فرخ جون ، مامان اعظم جون کادو گرفتم niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

کادوی مامان فرخ پول بود ولی کادوی مامان اعظم جون یه پارچ و لیوان کریستال قدیمی که خیلی خیلی ناز و عتیقه بود خیلی خوشحال شدم

اما بابا جون احمد خیلی همون روز تولد اصرار کرد که یا بریم بازار طلا برات طلا بخرم یا بریم بازار موبایل تا یه گوشی مدل جدید تر برام بخره ولی من قبول نکردم آخه دختر نازم رو چی کار میکردم تو اون سرما نمیتونستم با خودم ببرمت بیرون( آخه حمام رفته بودی) به خاطر همین قرار شد بعد از تعطیلات وقتی تصمیم گرفتم کدوم یکی از این هدایا رو میخوام به بابا جون اعلام کنم البته کادویی که بگیرم از طرف دختر نازم و بابا با هم دیگه است

 

هرچند من بزرگرین هدیه ام رو از خدا گرفتم اونم زندگی  در کنار تکیه گاه و هستی زندگی ام  همسرم  عزیزم  و نگار نازنینم . مطمئنم که هیچ چیز گرانبهاتر از این نیست زندگی در کنار دو عزیز

 

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

این گروه هم دعوت کردیم مراسم خالی از لطف نباشه آخه دخترم خیلی به نا نای علاقه دارهniniweblog.com

 

تولدم مباررررررررررررررررررررررررررک

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله مریم
24 آذر 93 8:38
تولللللللللللللللللللللللددددددددددددددددددددتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت مبارکعزیزم...
مامان آرزو
پاسخ
مرسی عزیزم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به negar maman می باشد